جدول جو
جدول جو

معنی پاک نهاد - جستجوی لغت در جدول جو

پاک نهاد
کسی که سرشت و طینت پاک و نیکو دارد، پاک طینت، نیک سرشت
تصویری از پاک نهاد
تصویر پاک نهاد
فرهنگ فارسی عمید
پاک نهاد
(نَ / نِ)
پاک فطرت. پاکدرون. پاک طینت. پاک سرشت:
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آنست که با مردم بد ننشینی.
حافظ.
اشک آلودۀ ما گرچه روانست ولی
به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
پاک نهاد
پاک درون پاک سرشت پاک فطرت پاک طینت
تصویری از پاک نهاد
تصویر پاک نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
پاک نهاد
نجیب
تصویری از پاک نهاد
تصویر پاک نهاد
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک نام
تصویر پاک نام
نیک نام، خوش نام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک زاد
تصویر پاک زاد
کسی که دارای اصل و نسب صحیح است، پاک زاده، پاک نژاد، حلال زاده، نجیب، اصیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک نهاد
تصویر نیک نهاد
نیکوسرشت، خوش طینت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک نژاد
تصویر پاک نژاد
پاک گوهر، پاک زاد، نجیب، اصیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاکی نهاد
تصویر خاکی نهاد
خاکسار، برای مثال چو پاکان شیراز، خاکی نهاد / ندیدم که رحمت بر این خاک باد (سعدی۱ - ۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک داد
تصویر پاک داد
عادل، دادگر، برای مثال چنین گفت کز داور پاک داد / دل ما پر از ترس و امّید باد (فردوسی۴ - ۱۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
پاک فطرتی. پاکدرونی. پاک طینیت. پاک سرشتی
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
کنایه از آدمی خلیق و متواضع:
هر خاک نهادی که خموش است در این بزم
چون کوزۀ سربسته پر از بادۀ ناب است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
خوش فطرت. دارای فطرت نیک. (یادداشت مؤلف). نیک ضمیر. نیک سرشت. خوش طینت
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ نِ / نَ)
فرشته سرشت. پارسا و بی مکر و بی حیله. (از ناظم الاطباء). که سرشت و خصلت فرشتگان دارد. نیک نهاد. پاک سرشت:
ملک نهاد و ملک همت و ملک طلعت
چنو کجاست یکی ازهمه ملوک بیار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
پای نهادن در کاری، بدان کار دست زدن. شروع کردن به آن. پای نهادن بر چیزی، ترک کردن آن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
پاک گوهری
لغت نامه دهخدا
(نُ)
پا نهادن در کاری، آغاز آن کردن
لغت نامه دهخدا
(خُ نِ / نَ)
تندمزاج. بدخو. خشک مزاج. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ)
خلیق. افتاده. متواضع. (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 360). فروتن:
چو مردان شیراز خاکی نهاد
ندیدم که رحمت بر آن خاک باد.
سعدی.
، خاک زاد. (اشتنگاس)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
پاک گوهر. پاک گهر. اصیل. پاکزاد. نجیب. ممحوض النسب. خالص نسب:
پادشاهی گذشت پاک نژاد
پادشاهی نشست فرخ زاد
گر برفت آن ملک بما بگذاشت
پادشاهی کریم و پاک نژاد.
فرخی.
پاکیزه دین و پاک نژاد و بزرگ عفو
نیکودل و ستوده خصال و نکوشیم.
فرخی.
خواجۀ سید ستوده هنر
خواجۀ پاک طبع پاک نژاد.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پس نهاد
تصویر پس نهاد
پس افت، میراث، گنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک داد
تصویر پاک داد
عادل دادگستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک نهاد
تصویر نیک نهاد
خوش طینت نیک سرشت نیکو نهاد خوش فطرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک نژادی
تصویر پاک نژادی
پاک گوهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای نهادن
تصویر پای نهادن
یا پای نهادن بر چیزی. ترک کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا نهادن
تصویر پا نهادن
قدم گذاشتن عازم شدن، آغاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک نژاد
تصویر پاک نژاد
پاک گوهر پاک گوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک نهادی
تصویر پاک نهادی
پاکدرونی پاک سرشتی پاک فطرتی پاک طینتی
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ یا نِ))
اندیشه یا طرحی که کسی مطرح می کند تا دیگران نیک یا بد بودنش را تأیید کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیک نهاد
تصویر نیک نهاد
نجیب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاد نهاد
تصویر پاد نهاد
آنتی تز
فرهنگ واژه فارسی سره
افتاده، خاکی، متواضع، خاشع، درویش، خاکسار، فروتن
متضاد: مغرور، متکبر، پرفیس وافاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اصالت، پاک گوهری، حلالزادگی، شرافت، نجابت
متضاد: حرامزادگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش فطرت، نیک سرشت، نیک سیرت، نیکوسرشت، نیکونهاد
متضاد: بدنهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اصیل، پاک گوهر، پاک نژاد، پاک نسب، حلالزاده، شریف، نجیب، نژاده
متضاد: حرامزاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد